رد پایی بر ساحل |
|||
هر روز
شیطان لعنتی خط های ذهن مرا اشغالمی كند هی با شمارههای غلط ، زنگ میزند، آن وقت من اشتباه می كنم و او با اشتباه های دلم حال می كند. دیروز یك فرشته به من میگفت: توگوشی دل خود را بد گذاشتی آن وقت ها كه خدا به تو میزد زنگ آخر چراجواب ندادی چرا بر نداشتی ؟! یادش به خیرآن روزها مكالمه باخورشید دفترچههای ذهن كوچك من را سرشار خاطره می كرد امروز پارهاست آن سیم ها كه دلم را تا آسمان مخابره می كرد . با من تماس بگیر ، خدایا من كه به عشق اعتقادي ندارم اما اين واسه آنهايي است كه قبولش دارند.
محققان معتقدند عشق در نگاه اول کاملا ممکن است، چرا که بعد از دیدن شخصی که به نظر مورد پسند ماست، مواد شیمیایی با سرعت در مغز انسان ترشح میشوند.
برای پاسخ به این سوال باید گفت که عشق در اصل از مغز انسان سرچشمه میگیرد، اما قلب انسان نیز در این میان بیتاثیر نیست. در حقیقت میتوان گفت عشق یک جریان بالا به پایین و در عین حال پایین به بالاست که از مغز به سمت قلب و از قلب به سمت مغز در جریان است.
جمعه 13 اسفند 1389برچسب:, :: 17:3 :: نويسنده : ليلا
امروز ظهر شیطان را دیدم ! نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت… گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند… شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد! گفتم:به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟ گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟ شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که : همانا تو خود پدر منیبار خدایا به گمانم آسمان آبی است به گمانم هنوز هم می شود ابرهای تیره را کنار زد و با تو لحظه هایی را یکجا نشست... شاید در آغوشت...شاید در قلبت...شاید سر بر روی شانه هایت ... چه میدانم چگونه اما به درگاهت پناه آورد و یک دل سیر گریست... بار خدایا تو مپندار غمگینم...! نه! دلشادم این روزها...اما در گریستن صفایی هست...عظمتی هست ... که میخواهم آن را باتو قسمت کنم... میدانم... نیک میدانم بی نیازی از من و آنچه به تو قسمت میکنم... اما تو بپذیر دست نیازی که با تمام جانم به تو پیشکش میکنم... اینک مرا بنگر که چگونه پر نیازبه سویت آمده ام ... در آرزوی اجابت..... در آرزوی نیم نگاهی حتی... بگذار ابرهای وجودم در آسمان کرم و رحمت تو ببارند تا روح و تن بشویم در آن و برای لحظه ای ... فقط برای لحظه ای آسمانی شوم... بگذار لذت مقبولیت به درگاهت را تجربه کنم! قسم به آسمان به شب به روز جز تو مرا به هیچ جا راهی نیست... بگذار همه بدانند تو را دارم تا به تو تکیه کنم بگذار همه بدانند تا تو را دارم هرگز تهی نمی شوم از عشق بگذار همه بدانند که لذت گذشت را می چشم تا بخشیده شوم به درگاهت آری بگذار دستانم را توانی باشد تا به سوی تو دراز کنم وباز دستی را بگیرم... ببار باران رحمت ببار من امروز کسی را میهمان قلبم دارم که می خواهم عشق صداقت دوستی به او هدیه کنم و تو را محتاجم! من امروز کسی را میهمان قلبم دارم که می خواهم بداند به نیروی الوهیت و به نعمت زن بودن هنوز هم می توانم با تمام قلبم......... بی هیچ کم و کاستی ..........دوستش بدارم.............. این نامه ی من به قلبم است....به اوکه موطنش قلب من است و تنها تو را محتاجم!
دگر مرا صدا مکن که جام من به من جواب می دهد به من کلید شهر خواب می دهد درون خوابهای من توئی و دستهای مهربان توئی و عهدهای استوار و هرچه هست، برو مرا صدا مکن زکوچه خوابهای سایه پرورم دگر مرا جدا مکن صدا مکن چو سایه بگذر از سرم مرا ز سایه های دوستی سوا مکن چه حاصلی ز شمعهای بی فروغ ز خنده ها ز بوسه ها چه حاصلی تو از روندگان راه عشق نیستی تو نیستی ز دلشکستگان بگیر راه خویش و تن رها کن از بلا چو من، تن سلامتت به درد مبتلا مکن مرا به قصه های کودکانه در شبان هول جدا مکن از غم ندیم صدا مکن دگر ترانه سر، درین شبان دیر پا مکن. بخواب نازنین من بخواب ناز که من تمام شب به جام و جان جز این سخن نگفته ام وفا کن ای دل جفا کشیده، باز ولی وفا به یار بی وفا مکن! از این غم قدیم دل رمیده طالب بلا مکن ز گفته های سر به سر دروغ؟ عاشقانه پایدار
بدرود شنبه 1 فروردين 0برچسب:, :: 11:52 :: نويسنده : ليلا
1. از اظهار دلتنگى پرهیز کنید.
هیچ یک از ما نمىتواند ادعا کند که عوامل دلتنگى آور پیرامون او وجود ندارد. دلتنگىگاه علت آشکار دارد و زمانى ناآشکار. با علتهاى آشکارش مىتوان مبارزه کرد ولى عوامل ناآشکار، شناخته نمىشود تا برطرفشان کرد. دلتنگى از یک نظر عامل اندیشه در کارها، یقین به بىارزشى دنیا و فریفته نشدن به آن است؛ اما زمانى که از حالت زود گذر به شکل پایدار در آید، پدیدهاى ویرانگر است. سفارش به انجام دعا و تعقیب نمازها یکى بدان سبب است که معانى آن دعاها، مانع از پایدارى دلتنگىهاى ویرانگر است. نمازگزارى که در پى عبادت خود چنین زمزمه کند، با دلتنگى انسى نمىیابد: خدایا به درستى که آمرزش تو امیدبخشتر از کردار من است و رحمتت وسیعتر از گناه من. بار خدایا، اگر من اهل و شایسته براى دریافت رحمت و مواهب تو نیستم، رحمت تو بسى اهل و شایسته است که مرا فرا گیرد. اى پوشنده عیبها و اى شنونده شکوهها! اى آن که درگاهش براى جویندگان گشاده است! اى مهربان، روزى بخش، دادرس، یکتاى بىهمتا، رفیق همراه و...!
آن دلتنگى که از حالت زود گذر به شکل پایدار چهره تغییر مىدهد، نوعى است که فرد خود آغازگر و تقویت کننده آن است. بدین شیوه که پیوسته از درون به خردهگیرى از خویش مىپردازد و یکایک قوایش را به محاکمه مىگیرد؛ خود را براى هر کار ناموفقش ملامت مىکند و نارسایى و ناکامىاش را بزرگ جلوه مىدهد. به همین سبب همیشه پیرامونش را تار و سرانجام کارهایش را تباه و بىنتیجه مىپندارد. بدانید که آغاز بیشتر افسردگىهاى مرموز، دلتنگىهاى ساده بوده است. پس تصمیم بگیرید تا آن جا که ممکن است ذهن و اعصاب خود را در اختیار دلتنگى قرار ندهید که پس از مدتى در اعماق جانتان لانه مىکند و آنگاه دیگر به سادگى شما را ترک نمىکند تا آرام آرام یکایک نیروهایتان را مرموزانه فرسوده کند. ادامه مطلب ... آخرین مطالب پيوندها
آموزش کامپیوتر ![]() نويسندگان |
|||
![]() |