رد پایی بر ساحل
 
 
یک شنبه 29 اسفند 1389برچسب:, :: 17:4 ::  نويسنده : ليلا

در سفره هفت سين همه اجزا جنبه نمادين دارند كه با نيت هفت‌سين خوشبختي سعادت، سيادت، سلامت، سپيدروزي، سرافرازي، سخاوت و سربلندي روي سفره‌ چيده مي‌شود.

  

زمين به منطقه اعتدال فروردين رسيده و فروهر هاي پاک درگذشتگان آماده مي شوند تا به ديدار بازماندگانشان بيايند. زن خانه در استقبال ارواح درگذشته خوان بهاري مي چيند. سفره ترمه با نشانه هاي به تعداد هفت فروزه درخشان آسماني، هفت دور فلک و هفت روز هفته.

 

به گزارش ميراث خبر يکي از آيين هاي دير پاي ايراني که هر ساله همزمان با لحظات آخر سال در خانه بيشتر ايرانيان برگزار مي شود و مهمترين نشانه رسيدن سال نو است، چيدن سفره هفت سين است. چيدن هفت سين اول فروردين و هنگام سال تحويل  در آغاز دوره«جدا گزيني » ، نماد و مظهر دوره اي از مناسك گذار مي تواند باشد. هفت سين تمام اعضاي خانواده را از دور و نزديك به خانه فرا مي خواند و بر سر خوان مي نشاند و به عقيده ايرانيان زردشتي ، امشاسپندان ( هفت فرشته مقرب اهورا مزدا ) نيز كه در فروردگان از جهان مينوي به زمين فرود مي آيند ، بر سر خوان نوروزي و در كنار ديگران حضور خواهند يافت و از اين رو، خوان نوروزي نقش و كاركردي بس مهم در گرد آوردن افراد خانواده و روان درگذشتگان آنها به دور هم و زدودن گرد دوري و نفاق و كدورت ميان اعضاي خانواده و ايجاد صلح و دوستي و همبستگي ميان آنها دارد.

ظاهرا رسم گستردن سفره در نوروز و چيدن هفت نوع خوراكي بر روي آن بازمانده رسمي كهن است و شماره هفت نيز تمثيلي است از هفت ايزد دين مزديسنا. زرتشتيان ايران خوان نوروزي را با سه سيني ، هر يك حاوي هفت گونه شيريني ، و ميوه تازه و خشك به نشانه هفت فرشته امشاسپند مي آرايند و باور دارند كه اين فرشتگان در فروردگان از جهان مينوي به جهان خاكي فرود مي آيندآرايه هاي خوان نوروزي و هفت گونه خوراكي ويژه آن هر يك در فرهنگ ايران زمين رمز و نشانه و بيان كننده بينش ها و برداشت هاي مردم جهان و كاينات است. مثلا ، آينه مظهر پاكي و يك رنگي و باز تاباننده هستي ازلي و بخت و سر نوشت ؛ شمع نشانه فروزش و روشنايي و زداينده تاريكي و سياهي ؛ تخم مرغ نماد آفرينش و زايندگي ، ماهي و شمشادمظهرناهيدفرشته آب و زندگي، سبزه نشانه رويش و حيات، انار مظهر باروري و فراواني، نان نماد بركت و فزوني و اسپند و سير رماننده ي ارواح زيانكار. درباره سابقه و قدمت هفت سين اطلاعات زيادي در دسترس نيست. اما به نظر مي رسد که اين سفره با توجه به اين که نوروز جشن بازگشت ارواح درگذشته بوده است، دگرگون شده سفره اي باشد که در ايام فرودگان براي روان در گذشتگان در اطاق مرده يا بالاي بام خانه مي گستراندند. اما آن چه مسلم است اين سفره براساس نوشته هاي مورخاني مانند ابوريحان بيروني اين سفره از دوره ساساني تاکنون بر همين منوال بوده است. اين اقلام و مراسم هيچ گاه در طول تاريخ ثابت نبوده اند. بستگي به شرايط، قوميت ها، باورها و اعتقادات دارد حتي برگزاري اين مراسم در هر خانواده متفاوت است. نمي توان گفت مراسم سال نو و هفت سين از اصلي آمده و دگرگون شده اند. بلکه در طول تاريخ شكل گرفته اند و مردم هم به دلايل مختلف آنها را سال ها شايد تنها چيزي كه شايد در اين مراسم ثابت مانده است، عدد «هفت» آن باشند كه با هفتم بودن جشن نوروز در اعياد هفتگانه واجب توجيه مي شود. به نظر زنده ياد دكتر «مهرداد بهار» ، شايد اين عدد «هفت» با هفت سياره نيز ارتباط داشته باشد كه تصور مي شد سرنوشت بشر در دست آنها است و اين امر در تقدس عدد هفت موثر بود. شايد تصور مي شد كه اگر كسي هر هفت تا را در اختيار داشته باشد و نظر لطف هر هفت سياره را به خود جلب كند، خوشبخت خواهد بود.

اما چرا هفت سين؟

هفت در فرهنگ ايراني عدد مقدسي است. هفت امشاسپند، هفت طبقه زمين و آسمان، هفت فرشته مقرب خداوند، هفت دور فلک، هفته و ... نشان از اهميت اين عدد دارد. برخي از فرهنگ شناسان معتقدند که اين سفره پيش از ورود اسلام به ايران هشت شين بوده است. اما با توجه به تقدس عدد هفت در ميان ايرانيان چنين احتمالي درست به نظر نمي آيد. بايد پذيرفت که اين خوان نوروزي درگذشته نيز ترکيبي از عدد هفت بوده است. در ايران باستان، جشن هايي به مناسبت هاي گوناگون ملي و مذهبي برگزار مي شد. اما از آن ميان، هفت جشن جزو جشن هاي واجب به شمار مي آمد كه شش جشن، جشن هاي گاهانبار يا سالگرد آفرينش هاي شش گانه بود. اين جشن ها به ترتيب عبارت اند از: «ميد يوزرم گاه»،‌ جشن ميانه بهار كه از 11 تا 15 ارديبهشت به مناسبت سالگرد آفرينش آسمان برگزار مي شد. «ميذ يوشم گاه» جشن نيمه تابستان از 11 تا 15 تير به مناسبت سالگرد آفرينش آب «پيتي شهيم گاه»، به معني «دانه آور»، سالگرد آفرينش زمين و فصل گردآوري غله است كه از 26تا 30شهريور برگزار مي شد. «ايا سرم گاه»، از 26 تا 30 مهر است و سالگرد آفرينش گياه و «برگشت» معني مي دهد، چون چوپان با گله بر مي گردد و آغاز زمستان است. «ميد ياريم گاه» به معني «ميان سال» كه سالگرد آفرينش چارپاي مفيد است و جشن ميان زمستان، زماني است كه براي دام انبار زمستاني مي شود. «همسپد ميدم گاه» به معني «با هم بودن و با هم گرد آمدن‌» كه سالگرد آفرينش انسان است و پنج روز آخر سال برگزار مي شود. هفتمين جشن از اعياد هفتگانه واجب «نوروز» است. رسم هاي بسياري هم در حاشيه اين جشن رواج داشت كه با عدد هفت پيوند خورده بود. به عنوان مثال، در ميز سيمين مقابل شاه وقت، هفت گونه غله و شاخه هاي هفت نوع درخت را مي نهادند، روي همان ميز هفت بشقاب كاشي سفيد و هفت درهم سفيد از سكه هاي ضرب شده در عرض سال. رسم ديگري كه هنوز در برخي روستاهاي زردشتي نشين رعايت مي شود، كشت هفت نوع بذر در ظرف هاي كوچك است تا اينكه براي نوروز سبزي و طراوت فراهم باشد. هرچند که در سفره هفت سين بايد هفت جزء که با آواي «سين» آغاز مي‌شوند چيده شود، ولي براي زينت و چيدمان دلپذيرتر سفره،تقريباً همه خانواده‌هاي ايراني اجزاء ديگري هم در سفره مي چينند و در آرايش و رنگ آميزي سفره شان نهايت خوش سليقگي را اعمال مي‌کنند.آينه و کتابي مقدس در کنار آن هم از اجزائي است که تقريباً در هر سفره هفت سيني چيده مي‌شود. برخي بر اين باورند که سکه که نماد «دارايي» وآب که نماد «پاکي و روشنايي» است بهتر است در کنار هم قرار گيرند و سکه را درون ظرفي از آب سر سفره مي‌گذارند. در سفره هفت سين همه اجزا جنبة نمادين دارند. سبزه اولين و شاخص‌ترين سيني است كه هر سفره‌اي به آن مزين مي‌شود. اغلب زنان ترجيح مي‌دهند سبزه را خودشان از دانه‌هاي گندم، عدس يا جو سبز كنند. به اين دليل چند روز مانده به عيد دانه‌هاي مرطوب را در سيني پهن مي‌كنند. اين‌كه سبز كردن دانه‌هاي خوردني به زنان محول مي‌شود، توجيه نمادين دارد. به‌ويژه آن‌كه آغازگر كشاورزي زنان بوده‌اند. زيرا مردان شكار مي‌رفتند و گله را براي چرا به دشت‌ها مي‌بردند، و زنان به باغباني و كشاورزي مي‌پرداختند. از سوي ديگر در فرهنگ‌هاي باستاني الهه‌هاي زايش و رويش همواره از بين زنان انتخاب شده است. با اين ذهنيت تاريخي دربارة زنان، سبز كردن سبزه توجيه اسطوره‌اي و نمادين پيدا مي‌كند. سين‌هاي بعدي سيب، سمنو، سير، سنجد، سكه و سماق هستند كه با نيت هفت‌سين خوشبختي سعادت، سيادت، سلامت، سپيدروزي، سرافرازي، سخاوت و سربلندي روي سفره‌اي حصيري يا پارچه‌اي و يا بر روي سيني بزرگي چيده مي‌شود. پيروان مذاهب مختلف كتاب مقدس خود را نيز سر سفرة هفت‌سين مي‌گذارند، مسلمانان، كليميان و زرتشتي‌ها به ترتيب قرآن، تورات و اوستا در سفرة هفت‌سين دارند.

اما هفت سين اصلي عبارتند از«سبزه» نودميده است، «سنبل» خوش بر و خوشبو، «سيب» ميوه بهشتي و نمادي از زايش، «سمنو» غذاي  تهيه شده از جوانه گندم كه يادآور بخشي از آيين هاي باستاني ايران است، «سنجد» كه بوي برگ و شكوفه درخت آن محرك عشق و دلباختگي است، «سير» دارويي براي تندرستي، «سپند» به معني «مقدس» كه دوركننده بيماري ها و دافع چشم بد است.

امروزه، برخي اقلام سفره هفت «سين» فراموش گشته و يا «سين» هاي آن در برخي خانواده جا به جا گشته است. مثلا گذاشتن «سركه» نماد ترشي و «سماق» نماد بيكاري و سماق مكيدن روي سفره هفت «سين» مناسبت ندارد.

علاوه بر «سين ها» بر اين سفره آينه نيز مي گذاريم كه نور و روشنايي مي تاباند،

شمع مي افروزيم كه روشنايي و تابش آتش را به ياد مي آورد و شايد بازمانده جشن سوري و جشن هاي آتش باشد؛ تخم مرغ كه تمثيلي از نطفه و باروري است. كاسه آب زلال به نشانه همه آب هاي خوب جهان و ماهي زنده در آب، به نشانه تازگي و شادابي؛ عسل و نقل و شيريني و ديگر چيزهايي كه بنا به رسم خاص هر شهر و روستا و خانواده اي بر اين سفر مي افزودند. گذاشتن چند شاخه بيدمشك روح افزا نيز بر زيبايي سفره مي افزايد.

وجود قرآن يا ديگر كتاب هاي دين بر سر سفره هفت «سين» براي راندن ديوان و شيطان از محيط خانه است. گذاشتن نمونه اي از غلات (معمولا نان و برنج) و حبوبات و همچنين در برخي خانواده ها گذاشتن شير و فرآورده هاي شيري به نشانه تضمين بركت خانه متداول است. روي هم رفته، هفت سين نوروزي در جاهاي متفاوت به شكل هاي متفاوت برگزار مي شده است كه برخي نمونه هاي آن در نوروزنامه آمده است.

دكتر بهرام فره وشي در كتاب «جهان فروري» درباره  عناصر موجود در سفره هفت سين معتقد است:« معمولا به نام هر يك از امشاسپندان، يك قاب منقش بزرگ «سيني» نهاده مي شد و در قاب هاي ديگر چيزهاي ديگر مي نهادند و آنها را در پيرامون خوان مي گذاشتند و چيزهايي كه بر خوان نهاده مي شد چنين بود: سبزه نو دميده سبزه ها را گاه به شمار هفت و گاه به شمار دوازده كه شمار مقدس برج هاست پيش از نوروز در قاب هاي گران بها سبز مي كردند. خانواده ها معمولا سه قاب از سبزه ها به نماد انديشه نيك، گفتار نيك و كردار نيك بر خوان مي نهادند و معمولا در كنار آنها گندم و جو و ارزن كه مايه بزرگ خوراك مردم بود سبز مي كردند تا موجب بركت و فراواني اين دانه در سال نو شود. رنگ سبز آنها رنگ ملي و مذهبي ايرانيان بود و خوان نوروزي را زينت مي بخشيد. اينان نماد امرداد امشاسپند بودند كه بايستي در خوان نوروزي جاي داشته باشند. مردم بر آن بودند كه فروران نياكان موجب باليدن و سرزدن سبزه ها و دانه ها به هنگام بهار مي شوند، از اين رو تمثيلي از اين باروري بر خوان نوروزي مي نهادند. آتشدان آتشدان كه از آتش خاندان مايه مي گرفت در همه آيين هاي مذهبي به كار مي رفت و با همه وسايل سنتي و ديني آن در ميان خوان نهاده مي شد و دانه هاي مقدس اسپند و چوب هاي خشك خوشبو در كنار آن جاي داشت. امروز نيز ظرفي از آتش و دانه هاي اسپند بر خوان نوروزي جاي دادند. ماهروي و برسم از چيزهاي مهمي كه در خوان نوروزي جاي داشت، ماهروي بود كه همان برسمدان است و به مناسبت آن كه تيغه نگهدارنده برسم ها به شكل هلال ماه است، از اين روي آن را ماهروي مي ناميدند. شاخه هايي كوتاه از انار يا بيد يا انجير يا زيتون را به درازاي سه بند مي بريدند و آنها را به تعداد، سه، هفت، دوازده يا بيست و يك بر سر خوان در ماهروي جاي مي دادند. برسم معمولا در سر خوان غذا هم نهاده مي شد و نماد بركت گياهي بود و دسته اي از آنها را پيش از خوردن غذا به دست مي گرفتند و آفرين خواني مي كردند.»

براساس منابع تاريخي در دوره ساسانيان براي اين كه سفره هفت سين شاهان شكوه بيشتري داشته باشد شاخه هاي برسم و ماهروي  را از زر مي ساختند و بر سفره مي نهادند و آنها را زرين تره مي ناميدند.

 



سه شنبه 24 اسفند 1389برچسب:, :: 22:27 ::  نويسنده : ليلا

 

رویا های برای روان مانند اکسیژن برای ریه ها هستند. اگر به سمت آنها حرکت کنیم هورمون های شادی آزاد خواهند شد، و با نادیده گرفتن آنها احساسات بد را تقویت کرده ایم.

نا امیدی و افسردگی شاید چیزی جز دلسرد شدن ذهن شما نسبت به امکان شکل گرفتن رویا هایتان نباشد. شاید فکر کنید در حال حاضر رویایی ندارید و به خاطر بی توجهی به رویاهایتان دلسرد و افسرده هم نیستید ولی اگر به گذشته خود نگاه کنید خواهید دید که در زندگی خود نسبت به کارهای مختلفی شور و شوق داشته اید ولی چون برای بدست آوردن آن برنامه ریزی و تلاشی نکرده بودید خود به خود آنها را نادیده گرفته اید.

بعضی ها برای رویاهای خود می جنگند و امید و خوش بینی را در ذهن خود زنده نگه می دارند. تا بتوانند سعادتی را که در نظر دارند در آینده بدست آورند. در حالیکه دیگر افراد رویا های خود را در ضمیر نا خودآگاه خود دفن می کنند و تا آخر عمر نا امید و افسرده باقی می مانند.

 

نادیده گرفتن رویاها

بعضی افراد به خود دروغ می گویند و اینگونه به خود تلقین می کنند که آنچه اکنون دارند همان چیزی است که می خواسته اند. مانند فردی که می خواهد مدیر یک سازمان بزرگ باشد و برای خود کار کند اما در عمل فقط به یک سرپرستی ساده و کار کردن با دستمزدی ناچیز رضایت می دهد در حقیقت به نا خودآگاه خود می گوید که مدیر شدن راهی طولانی و خسته کننده است و استرس زیادی را برای بالا رفتن از پله های ترقی باید تحمل کنم پس بهتر است از خیر آن بگذرم.

حتی بعضی از افراد کم کم به دروغی که به ناخود آگاه خود می گویند اعتقاد پیدا می کنند و دچار تضادی می شوند که منجر به افسردگی شدید می شود.

تا زمانیکه رویاهای خود را زنده نکنید افسرده باقی خواهید ماند.

البته نباید قناعت را با سرکوب رویا ها اشتباه بگیرید. قناعت ابزاری قدرتمند است و افرادی که این ابزار شگفت انگیز را دارند، راحت تر می توانند به اهداف والای خود دست پیدا کنند.

 

خوب راه حل این مسئله چیست؟

بله یک راه حل بسیار کارا وجود دارد که به مقداری دلگرمی و امیدواری نیاز دارد. گرد و خاکی که روی رویاهایتان گرفته است پاک کنید اکنون وقت خانه تکانی است رویاهای خود را از تار عنکبوتی که گرفته است پاک کنید رویایی را که همیشه در آرزوی داشتنش بودید زنده کنید. برای رسیدن به آن فعالیت کنید و قبول کنید که تا کنون به خود دروغ می گفتید که نمی توانید رویای خود را به حقیقت تبدیل نمایید.

و فقط در این صورت است که می توانید دوباره نفس بکشید و ضمیر ناخود آگاه شماست که می فهمد این زندگی ارزش زحمت کشیدن را دارد و دیگر نیازی به افسردگی و نا امیدی نیست.

حرفی را که بیشتر مردم می زنند قبول نکنید. شما برای درمان افسردگی خود به هیچ درمانی نیاز ندارید به غیر از اینکه به زندگی خود معنا ببخشید و هیچ چیز بیش از جنگیدن برای هدف نمی تواند به زندگی معنا و مفهوم ببخشد آنهام هدفی که بزرگترین و والاترین هدف شماست!

نوشته: ام. فاروک رادوان

ترجمه: علی یزدی مقدم



سه شنبه 24 اسفند 1389برچسب:, :: 22:24 ::  نويسنده : ليلا

یکی از آئینهای سالانه ایرانیان چهارشنبه سوری که درآخرین سه شنبه سال با بر افروختن آتش و پریدن از روی آن به استقبال نوروز می روند.

مردم در این روز برای دفع شر و بلا و برآورده شدن آرزوهایشان مراسمی را برگزار می کنند که ریشه اش به قرن ها پیش باز می گردد. ظاهرا مراسم چهارشنبه سوری برگرفته از آئینهای کهن ایرانیان است که همچنان در میان آنها و با اشکال دیگر در میان باقی بازماندگان اقوام آریائی رواج دارد.

 مراسم ویژه آن در شب چهارشنبه صورت می گیرد برای مراسم در گوشه و کنار کوی و برزن نیز بچه ها آتش های بزرگ می افروزند و از روی آن می پرند و ترانه (سرخی تو از من ، زردی من از تو ) می خوانند.

در ایران باستان هفت روز هفته نداشتیم.در ایران کهن هر یک از سی روز ماه، نامی ویژه دارد، که نام فرشتگان است. شنبه و یکشنبه و... بعد از تسلط اعراب به فرهنگ ایران وارد شد. بنابراین اینکه ما شب چهارشنبه ای را جشن بگیریم( چون چهارشنبه در فرهنگ عرب روز نحس هفته بوده ) خودش گویای این هست که چهارشنبه سوری بعد از اسلام در ایران مرسوم شد.

"برای ما سال ۳۶۰ روز بوده با ۵ روز اضافه ( یا هر چهار سال ۶ روز اضافه ). ما در این پنج روز آتش روشن می کردیم تا روح نیاکانمان را به خانه هایمان دعوت کنیم."

"بنابراین، این آتش چهارشنبه سوری بازمانده آن آتش افروزی ۵ روز آخر سال در ایران باستان است و زرتشتیان به احتمال زیاد برای اینکه این سنت از بین نرود، نحسی چهارشنبه را بهانه کردند و این جشن را با اعتقاد اعراب منطبق کردند و شد چهارشنبه سوری."

بخش کردن ماه به چهار هفته در ایران ،پس از ظهور اسلام است و شنبه و یک شنبه و دوشنبه و ........نامیدن روز های هفته از زمان رواج آن .شنبه واژه ای سامی و درآمده به زبان فارسی و در اصل "شنبد" بوده است. 

مراسم چهارشنبه سوری 

بوته افروزی

در ایران رسم است که پیش از پریدن  آفتاب، هر خانواده بوته های خار و گزنی را که از پیش فراهم کرده اند روی بام یا زمین حیاط خانه و یا در گذرگاه در سه یا پنج یا هفت «گله» کپه می کنند. با غروب  آفتاب و نیم تاریک شدن آسمان، زن و مرد و پیر و جوان گرد هم جمع می شوند و بوته ها  را آتش می زنند. در این هنگام از بزرگ تا کوچک هر کدام سه بار از روی بوته های  افروخته می پرند، تا مگر ضعف و زردی ناشی از بیماری و غم و محنت را از خود بزدایند  و سلامت و سرخی و شادی به هستی خود بخشند. مردم در حال پریدن از روی آتش ترانه هایی  می خوانند.

زردی من از تو ، سرخی تو از من

غم برو شادی بیا ، محنت برو روزی بیا

ای شب چهارشنبه ، ای کلیه جاردنده ، بده مراد بنده 

مراسم کوزه شکنی

مردم پس از آتش افروزی مقداری زغال به نشانه سیاه بختی،کمی نمک به علامت شور چشمی، و یکی سکه دهشاهی به نشانه تنگدستی در کوزه ای سفالین  می اندازند و هر یک از افراد خانواده یک بار کوزه را دور سر خود می چرخاند و آخرین نفر ، کوزه را بر سر بام خانه می برد و آن را به کوچه پرتاب می کند و می گوید: «درد و بلای خانه را ریختم  به توی کوچه» و باور دارند که با دور افکندن کوزه، تیره بختی، شور بختی و تنگدستی را از خانه و خانواده دور می کنند.  

قاشق زنی

زنان و دختران آرزومند و حاجت دار، قاشقی با کاسه ای مسین برمی دارند و شب هنگام در کوچه و گذر راه می افتند و در برابر هفت خانه می ایستند و بی آنکه حرفی بزنند پی در پی قاشق را بر کاسه می زنند. صاحب خانه که می داند قاشق زنان نذر و حاجتی دارند، شیرینی یا آجیل، برنج یا بنشن و یا مبلغی پول در کاسه های آنان می گذارد. اگر قاشق زنان در قاشق زنی چیزی به دست نیاورند، از برآمدن آرزو و حاجت خود ناامید خواهند شد. گاه مردان به ویژه جوانان، چادری بر سر می اندازند و برای خوشمزگی و تمسخر به قاشق زنی در خانه های دوست و آشنا و نامزدان خود می روند.  

آش چهارشنبه سوری

خانواده هایی که بیمار یا حاجتی داشتند برای برآمدن حاجت و بهبود یافتن بیمارشان نذر می کردند و در شب چهارشنبه آخر سال «آش ابودردا» یا «آش بیمار» می پختند و آن را اندکی به بیمار می خوراندند و بقیه را هم در میان فقرا پخش می کردند.  

تقسیم آجیل چهارشنبه سوری

زنانی که نذر و نیازی می کردند در شب چهارشنبه آخر سال، آجیل هفت مغز به نام «آجیل چهارشنبه سوری» از دکان رو به قبله می خریدند و پاک می کردند و میان خویش و آشنا پخش می کردند و می خورند. به هنگام پاک کردن آجیل، قصه مخصوص آجیل چهارشنبه، معروف به قصه خارکن را نقل می کردند. امروزه، آجیل چهارشنبه سوری جنبه نذرانه اش را از دست داده و از تنقلات شب چهارشنبه سوری شده است.

 



یک شنبه 15 اسفند 1389برچسب:, :: 23:1 ::  نويسنده : ليلا
روز اول

راز دوستی در تفاوت قائل شدن میان دوستان است . صداقت را به چاپلوسی و صمیمیت را به لبخندهای تصنعی ترجیح بده.


روز دوم

راز دوستی آن است که برای یافتن دوستان صمیمی باید اول خودت یک دوست باشی.


روز سوم

راز دوستی در توقع نداشتن از دیگری است نسبت به دیگران آزاده رفتار کن


روز چهارم

راز دوستی در قسمت کردن شادی ها با دیگران است.


روز پنجم

راز دوستی در این است که بیشتر گوش کنی تا دیگران را وادار به شنیدن کنی.


روز ششم

راز دوستی در این است که در خوشبختی دیگران نه فقط با حرف بلکه با عمل سهیم باشی.


روز هفتم

راز دوستی در دوست داشتن بی قید و شرط دیگران است


روز هشتم

راز دوستی در این است که دوستانت را تحسین کنی بی آنکه بدانند چه احساسی نسبت به آنها دارید.


روز نهم

راز دوستی در این است که دوستانت را همان طور که هستند بپذیری و سعی نکنی آنها را به دلخواه خودت باز آفرینی کنی.


روز دهم


راز دوستی ار این است که حالات خوب و بد خود را به دیگران تحمیل نکنی, اما به آنها فرصت دهی که احساس خود را بیان کنند.


روز یازدهم

راز دوستی در این است که نیاز های دیگران را مقدم بر نیاز های خودت بدانی

روز دوازدهم

راز دوستی در این است که هرگز اشتیاق دوستانت را نسبت به مسائل مختلف تحقیر نکنی


روز سیزدهم

راز دوستی در محترم شمردن است. به حقوق و دیدگاه های دوستت احترام بگذار


روز چهاردهم

راز دوستی در این است که تغییر حالات خود را با خوشرویی و حسن نیت بپذیری


روز پانزدهم

راز دوستی در این است که محبت را نه تنها با کلام بلکه با نگاه و لحن صدا نیز ابراز کنی.


روز شانزدهم

راز دوستی در این است که دوستان را در آرزوها و اهدافت سهیم کنی, نه این که فقط با آنها وقت بگذرانی


روز هفدهم

راز دوستی در این است که هنگام صحبت با دوستان حواست کاملا جمع آنها باشد.


روز هجدهم

راز دوستی در این است که همواره افکار مثبت در سر داشته باشی. خصوصا هنگام بروز سوء تفاهمات.

روز نوزدهم

راز دوستی در این است که هرگز دوستانت را قضاوت نکنی بلکه همواره نکات مثبت آنها را ببینی.


روز بیستم

راز دوستی در این است که دائما دیگران را سرزنش نکنی بلکه مزایای مثبت کار درست را صادقانه بیان کنی.


روز بیست و یکم

راز دوستی در این است که از سعادت دوستان شاد باشی و هرگز وضعیت خود را با بدبینی با وضعیت آنها مقایسه نکنی.


روز بیست و دوم

راز دوستی در این است که در غم و ناراحتی دوستانت شریک باشی و به آنها دلگرمی بدهی

نه این که به آنها دلگرمی بدهی نه این که با ابراز احساسات نادروست ناراحتی شان را تشدید کنی.



روز بیست و سوم

راز دوستی در این است که حامی حقوق دوستت باشی حتی اگر ناچار شوی به اشتباه خود اعتراف کنی.


روز بیست و چهارم

راز دوستی در معتمد بودن است. روی حرفت بایست به قولت عمل کن و به تعهدت پایبند باش.


روز بیست و پنجم

راز دوستی در این است که در معاشرت با جمع رشد کنی و آگاهی ات را افزایش دهی


روز بیست و ششم

راز دوستی در این است که روابط خود با دوستانت را به روابطی استثنایی تبدیل کنی.


روز بیست و هفتم

راز دوستی در صدر قرار دادن عشق خداوند است


روز بیست و هشتم

راز دوستی در این است که با موهبت دوستی عشق به خداوند را در خودت ایجاد کنی.


روز بیست و نهم

راز دوستی در این است که به تنش های موجود در رابطه ات بها ندهی و دست به کاری بزنی که موجب تقویت دوستی شود.


روز سی ام

راز دوستی در صمیمیت است. برای دوستانت یک دوست واقعی باش حتی زمانی که با تو بد می کنند.
 


یک شنبه 15 اسفند 1389برچسب:, :: 22:51 ::  نويسنده : ليلا

 

هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغالمی كند
هی با شماره‌های غلط ، زنگ می‌زند،‏ آن وقت
من اشتباه می كنم و او
با اشتباه های دلم
حال می كند.
دیروز یك فرشته به من می‌گفت:
توگوشی دل خود را
بد گذاشتی
آن وقت ها كه خدا به تو می‌زد زنگ
آخر چراجواب ندادی
چرا بر نداشتی ؟!
یادش به خیرآن روزها
مكالمه باخورشید
دفترچه‌های ذهن كوچك من را
سرشار خاطره می كرد
امروز پارهاست
آن سیم ها
كه دلم را
تا آسمان مخابره می كرد .
 
 

            با من تماس بگیر ، خدایا
            حتی هزاربار وقتی كه نیستم لطفا پیام خودت را
          روی پیام گیر دلم بگذار



جمعه 13 اسفند 1389برچسب:, :: 17:32 ::  نويسنده : ليلا
من كه به عشق اعتقادي ندارم اما اين واسه آنهايي است كه قبولش دارند.

 

        فکر می کنید عشق در چند ثانیه اتفاق می‌افتد!؟

محققان معتقدند عشق در نگاه اول کاملا ممکن است، چرا که بعد از دیدن شخصی که به نظر مورد پسند ماست، مواد شیمیایی با سرعت در مغز انسان ترشح می‌شوند.
نتایج تحقیقات در دانشگاه سیراکوس در نیویورک نشان داد، در زمان عاشق شدن 12 قسمت مختلف از مغز تحریک شده و شروع به ترشح مواد شیمیایی خاصی می‌کند که احساس خوبی به انسان دست می‌دهد. از جمله این مواد شیمیایی می‌توان به دوپامین، اکسیتوسین، آدرنالین و واسپوپرسین اشاره کرد.


تقریبا همین مقدار از مواد شیمیایی در اثر مصرف کوکائین در مغز انسان ترشح می‌شوند. این بدان معناست که عاشق شدن اثری مانند مواد مخدر روی مغز انسان دارد.
پروفسور استفانی ارتیگ که این تحقیقات را انجام داده است در این باره گفت: این تحقیقات نشان می‌دهد عشق دارای یک پایه علمی است. اما نکته‌ای که در این جا توجه همه را به خود جلب می‌کند این است که آیا عشق قلبی است یا از مغز انسان سرچشمه می‌گیرد؟

برای پاسخ به این سوال باید گفت که عشق در اصل از مغز انسان سرچشمه می‌گیرد، اما قلب انسان نیز در این میان بی‌تاثیر نیست. در حقیقت می‌توان گفت عشق یک جریان بالا به پایین و در عین حال پایین به بالاست که از مغز به سمت قلب و از قلب به سمت مغز در جریان است.
این مطالعات هم‌چنین نشان داد نمونه‌های مختلفی از عشق قسمت‌هایی مختلفی از مغز را درگیر می‌کند. عشق‌های غیر شرطی که معمولا بین مادر و فرزند وجود دارد توسط قسمت‌های میانی مغز به وجود می‌آیند.


اما عشق‌های بین همسران توسط قسمت‌های پاداش مغز به وجود می‌آیند و علاوه بر آن قسمت‌های ادراکی مغز را نیز درگیر خود می‌کنند.
پروفسور ارتیگ در این باره گفت: انجام این مطالعات بسیار لازم است. عشق اثرات عصبی و روحی بسیار مهمی روی سلامت ذهنی انسان می‌گذارد و افرادی که در عشق خود به نتیجه نرسیده‌‌اند ممکن است دچار افسردگی‌های و اضطراب‌های روحی بسیار عمیقی شوند.
اما اگر ما بتوانیم چگونگی فرآیند عشق را بررسی کنیم و متوجه شویم شکست عاطفی و عشقی چه اثراتی روی زندگی انسان ها دارند می‌توانیم روش‌های درمانی بهتری برای بهبود زندگی انسان‌ها پیدا کنیم. اگر ما بتوانیم به طور دقیق مشخص کنیم که چه قسمت‌هایی از مغز انسان‌ها درگیر عشق می‌شوند، می‌توان افرادی را که به این دلیل دچار افسردگی شده‌اند به سادگی شناسایی کرد و برای درمان آن‌ها اقدامات بهتری انجام داد.


علاوه بر آن عشق باعث فعال شدن همان قسمت‌هایی از مغز می‌شود که در هنگام مصرف داروهای مسکن تحریک شده و به کاهش احساس درد منجر می‌شود. زمانی که شما در مورد فرد مورد علاقه خود صحبت می‌کنید همان قسمت‌هایی از مغز شما فعال می‌شوند که در زمانی که شما یک جایزه بزرگ را می‌برید و یا مواد مخدر مصرف می‌کنید شروع به کار می‌کنند.
به همین دلیل است که انسان‌های تنها و افسرده معمولا آستانه تحمل درد پایینی دارند و با کوچک‌ترین ناملایمات روحیه خود را می‌بازند و یا در مقابل مشکلات مقاومت پایینی از خود نشان می‌دهند.


مطالعات قبلی نیز نشان داده بود عشق و علاقه در انسان اعتیاد آور است. دانشمندان معتقدند دلیل اصلی دشوار بودن جدایی و شکست عشقی نیز همین عامل است. تحقیقات نشان می‌دهد افرادی که دچار این حالت می‌شوند مشابه با اشخاصی هستند که برای ترک اعتیاد تلاش می‌کنند.
دکتر هلن فیشر از دانشگاه راتگرز که این تحقیقات را انجام داده است در این باره گفت: عشق مانند اعتیاد است. احساس علاقه می‌تواند مانند یک اعتیاد قدرتمند در بدن انسان شکل بگیرد و به این ترتیب جدایی تاثیرات بسیار مخربی روی ذهن و روان انسان‌ها دارد.



جمعه 13 اسفند 1389برچسب:, :: 17:3 ::  نويسنده : ليلا

امروز ظهر شیطان را دیدم !

نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت…

گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند…

شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!

گفتم:به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟

گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟

شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که : همانا تو خود پدر منی


دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 23:36 ::  نويسنده : ليلا
 

بار خدایا به گمانم آسمان آبی است

                به گمانم هنوز هم می شود ابرهای تیره را کنار زد 

                                               و با تو لحظه هایی را یکجا نشست...

                        شاید در آغوشت...شاید در قلبت...شاید سر بر روی شانه هایت ...

                               چه میدانم چگونه اما به درگاهت پناه آورد و یک دل سیر گریست...

       بار خدایا تو مپندار غمگینم...! نه!

             دلشادم این روزها...اما در گریستن صفایی هست...عظمتی هست ...

          که میخواهم آن را باتو قسمت کنم...           میدانم...

          نیک میدانم بی نیازی از من و آنچه به تو قسمت میکنم...

          اما تو بپذیر دست نیازی که با تمام جانم به تو پیشکش میکنم...

          اینک مرا بنگر که چگونه پر نیازبه سویت  آمده ام ...

                                         در آرزوی اجابت..... 

                                                       در آرزوی نیم نگاهی حتی...

           بگذار ابرهای وجودم در آسمان کرم و رحمت تو ببارند تا روح و تن بشویم در آن

          و برای لحظه ای ...  فقط برای لحظه ای آسمانی شوم...

          بگذار لذت مقبولیت به درگاهت را تجربه کنم!

                    قسم به آسمان

                                                 به شب

                                                                       به روز

                                                          جز تو مرا به هیچ جا راهی نیست...

                                   بگذار همه بدانند تو را دارم تا به تو تکیه کنم

                                   بگذار همه بدانند تا تو را دارم هرگز تهی نمی شوم از عشق

                                 بگذار همه بدانند که لذت گذشت را می چشم تا بخشیده شوم به درگاهت

         آری بگذار دستانم را توانی باشد تا به سوی تو دراز کنم وباز دستی را بگیرم...

         ببار باران رحمت ببار من امروز کسی را میهمان قلبم دارم که می خواهم

                             عشق

                                   صداقت

                                        دوستی  به او هدیه کنم

             و تو را محتاجم!

         من امروز کسی را میهمان قلبم دارم که می خواهم بداند

            به نیروی الوهیت

                         و به نعمت زن بودن

هنوز هم می توانم با تمام قلبم......... بی هیچ کم و کاستی ..........دوستش بدارم..............

این نامه ی من به قلبم است....به اوکه موطنش قلب من است

و تنها تو را محتاجم!

                                               

 



دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 22:36 ::  نويسنده : ليلا

 

 

 دگر مرا صدا مکن 

که جام من به من جواب می دهد

به من کلید شهر خواب می دهد

درون خوابهای من توئی و دستهای مهربان

توئی و عهدهای استوار و هرچه هست،

برو مرا صدا مکن

زکوچه خوابهای سایه پرورم

دگر مرا جدا مکن صدا مکن

چو سایه بگذر از سرم

مرا ز سایه های دوستی سوا مکن

چه حاصلی ز شمعهای بی فروغ

ز خنده ها ز بوسه ها

چه حاصلی

تو از روندگان راه عشق نیستی

تو نیستی ز دلشکستگان

بگیر راه خویش و تن رها کن از بلا چو من،

تن سلامتت به درد مبتلا مکن

مرا به قصه های کودکانه در شبان هول جدا مکن از غم ندیم صدا مکن

دگر ترانه سر، درین شبان دیر پا مکن.

بخواب نازنین من بخواب ناز

که من تمام شب به جام و جان

جز این سخن نگفته ام

وفا کن ای دل جفا کشیده، باز

ولی وفا به یار بی وفا مکن!   

از این غم قدیم 

دل رمیده طالب بلا مکن

ز گفته های سر به سر دروغ؟ 

                                                           عاشقانه پایدار                                                                    

 

بدرود



درباره وبلاگ


می روم آهسته آهسته دوردوردور پایانی نیست سکوت است وسکوت وسکوت آنجا که فقط آب است و دریا آنجا که همیشه خدا می خندد آنجا که بهار با زمستان قهر نیست آنجا که آرزوهایم به پایان می رسد.
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رد پایی بر ساحل و آدرس razak.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

آموزش کامپیوتر





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 51
بازدید ماه : 227
بازدید کل : 85536
تعداد مطالب : 118
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


بهترين کدهاي موزيک و قالبهاي وبلاگ